دخترِ ماه!

☽❤𝐈`𝐦 𝐚 𝐦𝐨𝐨𝐧 𝐠𝐢𝐫𝐥 𝐚𝐧𝐝 𝐈`𝐦 𝐨𝐮𝐭𝐭𝐚 𝐜𝐨𝐧𝐭𝐫𝐨𝐥
۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیطونی» ثبت شده است
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۱ ب.ظ

دیروز + امروز :|

خب هفته ی آینده ما خیلی بدبختیم :|شنبه امتحان ریاضی دارم از فصل 1 و 2 :|یکشنبه امتحان علوم فصل 2 و 3 ، پرسش مطالعات درس 4 و 5 :|دوشنبه آزمون پیشرفت تحصیلی تمام دروس :|عرعرعر فردا هم بابام میخواد برداره ببرمون اهواز تا جمعه :| میریم خونه عمم باید ی کوله کتاب ببرم اونجا :((((دیروز سر کلاس فناوری خانم چراغی رو عصبانی کردیم XD شی شی شی نقشه ی انسیه بود البته D:دلینا :/ داشت از رو درس میخوند بعد انسیه ب بیشتر بچه های کلاس خبر داد که عقربه ی ساعت ک رسید سر 8 همه سرفه کنیم XDما هم همه با هم زدیم زیر سرفه :|من وسط سرفه خندم گرفته بود افتضاااح هی خم میشدم می خندیدم XDانقدر هم عصبی شد خانم چراغی :| گف من دیگ کارتون ندارم هرکاری میخواین بکنین . من فقط نمره واستون میزارم بعدا گله نکنین بگین چرا نمرم کم شد :|خدایی خیلی حال داد D:عااااااااا راستی راستی امروز بالاخره ی اوتاکو تو مدرسمون یافتــــم *-* عرعررر تو مینی بوس داشتم برا یکی از دوستام ژاپنی میگفتم میخواست یاد بگیره بعد دیدم یکی از بچه های کلاس هشتمی ازم پرسید اوتاکویی ؟ منم با ذوق فراوان گفتم ارههه بعد هم همو بغل کردیم *-*آه چ صحنه ی دل انگیزی بود :")دیروز از طرف مدرسه رفتیم راهپیمایی مصلی . خیلی خوب بود موقع برگشت هم منو نیایش و دوستاش ک جمعا 9 نفر بودیم پیاده برگشتیم خونه *-* خب دیگ عرضی نیس :|بای
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ب.ظ

اتفاقی وحشتناک در زبانکده + دندونپزشکی

سلام :)چطورین ؟ من که عالیم !امروز توی زبانکده یه اتفاق وحشتنـــــاک و البته بسی خنده دار افتاد D:وقتی با زهرا رسیدیم زبانکده گفتیم بریم آب بخوریم . رفتیم کوله هامون رو گذاشتیم تو کلاس و رفتیم سمت آب سردکن . قبلش من به خانم مکی پور گفتم که چرا جلسه قبل نبودین و دلم براتون تنگ شد و اینا که اونم خیلی ساده جوابمو داد " آلبرده دروغگو " من : نه بخدا خانم مکی پور راست میگم D: ♥بعد هم رفتیم با زهرا آب بخوریم که یهو یه ملخ یا شاید هم سنجاقک :/ از ناکجا آباد پیداش میشه و زهرا هم هی میپره بالا پایین و موجود مزاحم میاد سمت من که من در حالی که بالا و پایین میپرم دستمو روی روشویی کنار دستم میزارم و یهو شپلــــق ! میبینم روشویی کلا کنده شده و افتاده زمین :/ زهرا هم که طبق عادت همیشگیش وقتی خراب کاری های بنده رو میبینه از خنده ریسه میره -_-منم مات و مبهوت رو اینکه چطور شد که اینطور شد :/ خانم مکی پور و آقای رضوی تیچر گرام اومدن سمت ما و بعد آقای رضوی دست به کار شد تا گند کاری منو راست و ریست کنه . منو زهرا هم فلنگو بستیم D: رفتیم تو کلاس . من یکم خجالت میکشیدم ! زهرا هم برا دوستم ساناز تعریف کرد و باهم به بخت بد من خندیدن :/بعد از چند دقیقه آقای رضوی اومد و من خودمو پشت کوله پشتیم قایم کردم و آقای رضوی هم گفت که ما اینجا مهمونیم و بیشتر حواستونو جمع کنین . تقصیر شما هم نبود . روشویی سفت نشده بود هنوز و مشکل داره . اون روز هم پسرا روشویی تو حیاط رو شکوندن "منم به زهرا اینا گفتم که " به من چه اصلا . به من نخندین . من چمیدونستم که اون انقدر شکننده و ضعیفه "بعد از کلاس هم رفتیم آب بخوریم و من رفتم نشستم جفت خانم مکی پور و گفتم " خانم مکی پور بخدا من از عمد اونکارو نکردم . دست زدم بهش دیدم افتاد . "با لبخند دلبرش گفت " چون دروغ گفتی دلت برام تنگ شد افتاد :/ به آقای رضوی هم گفتم تقصیر تو نبود ."من : :) ♥بعد هم رفتیم تو حیاط و با شاهکار پسرا روبه رو شدیم . روشویی بیرون کلــــا شکسته بود :| بعد از کلی بگو بخند هم اومدیم خونه و راستی امروز امتحان پایان ترم هم داشتیم که بنده از 20 ، 20 گرفتم *__*امروز 6 مرداد باید زنگ بزنم دندونپزشکی . ساعت 7 عصر . نمد چرا گفته بود زنگ بزنین :/ تازه گفته فردا هم بزنگم ساعت 6 عصر . خب خواهر من ، عزیزم قشنگ بگو شما فلان تاریخ و فلان ساعت نوبتتونه ! اهههههخب فعلا بای :)
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۰ ب.ظ

ماجرای لقمه ی گلنار ;)

سلامی چو بوی خوش ساندویچ تقدیم شما باد :/ حال و احوالتان چگونه است ؟ یکی از کارهای خبیث خود و آیسان ( دوست پایه و شیطان خود ) را برایتان در ادامه مطلب آورده ام :/ اگر علاقه مند به خواندن آن هستید به ادامه مطلب شرفیاب گردید . 
*•Ailin.Akutagawa•*
Last Comments :
Made By Farhan TempNO.7