دخترِ ماه!

☽❤𝐈`𝐦 𝐚 𝐦𝐨𝐨𝐧 𝐠𝐢𝐫𝐥 𝐚𝐧𝐝 𝐈`𝐦 𝐨𝐮𝐭𝐭𝐚 𝐜𝐨𝐧𝐭𝐫𝐨𝐥
۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تابستون» ثبت شده است
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ب.ظ

اتفاقی وحشتناک در زبانکده + دندونپزشکی

سلام :)چطورین ؟ من که عالیم !امروز توی زبانکده یه اتفاق وحشتنـــــاک و البته بسی خنده دار افتاد D:وقتی با زهرا رسیدیم زبانکده گفتیم بریم آب بخوریم . رفتیم کوله هامون رو گذاشتیم تو کلاس و رفتیم سمت آب سردکن . قبلش من به خانم مکی پور گفتم که چرا جلسه قبل نبودین و دلم براتون تنگ شد و اینا که اونم خیلی ساده جوابمو داد " آلبرده دروغگو " من : نه بخدا خانم مکی پور راست میگم D: ♥بعد هم رفتیم با زهرا آب بخوریم که یهو یه ملخ یا شاید هم سنجاقک :/ از ناکجا آباد پیداش میشه و زهرا هم هی میپره بالا پایین و موجود مزاحم میاد سمت من که من در حالی که بالا و پایین میپرم دستمو روی روشویی کنار دستم میزارم و یهو شپلــــق ! میبینم روشویی کلا کنده شده و افتاده زمین :/ زهرا هم که طبق عادت همیشگیش وقتی خراب کاری های بنده رو میبینه از خنده ریسه میره -_-منم مات و مبهوت رو اینکه چطور شد که اینطور شد :/ خانم مکی پور و آقای رضوی تیچر گرام اومدن سمت ما و بعد آقای رضوی دست به کار شد تا گند کاری منو راست و ریست کنه . منو زهرا هم فلنگو بستیم D: رفتیم تو کلاس . من یکم خجالت میکشیدم ! زهرا هم برا دوستم ساناز تعریف کرد و باهم به بخت بد من خندیدن :/بعد از چند دقیقه آقای رضوی اومد و من خودمو پشت کوله پشتیم قایم کردم و آقای رضوی هم گفت که ما اینجا مهمونیم و بیشتر حواستونو جمع کنین . تقصیر شما هم نبود . روشویی سفت نشده بود هنوز و مشکل داره . اون روز هم پسرا روشویی تو حیاط رو شکوندن "منم به زهرا اینا گفتم که " به من چه اصلا . به من نخندین . من چمیدونستم که اون انقدر شکننده و ضعیفه "بعد از کلاس هم رفتیم آب بخوریم و من رفتم نشستم جفت خانم مکی پور و گفتم " خانم مکی پور بخدا من از عمد اونکارو نکردم . دست زدم بهش دیدم افتاد . "با لبخند دلبرش گفت " چون دروغ گفتی دلت برام تنگ شد افتاد :/ به آقای رضوی هم گفتم تقصیر تو نبود ."من : :) ♥بعد هم رفتیم تو حیاط و با شاهکار پسرا روبه رو شدیم . روشویی بیرون کلــــا شکسته بود :| بعد از کلی بگو بخند هم اومدیم خونه و راستی امروز امتحان پایان ترم هم داشتیم که بنده از 20 ، 20 گرفتم *__*امروز 6 مرداد باید زنگ بزنم دندونپزشکی . ساعت 7 عصر . نمد چرا گفته بود زنگ بزنین :/ تازه گفته فردا هم بزنگم ساعت 6 عصر . خب خواهر من ، عزیزم قشنگ بگو شما فلان تاریخ و فلان ساعت نوبتتونه ! اهههههخب فعلا بای :)
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۳۳ ب.ظ

گوجه بادمجون ستایش پز D:

هاااااای هااای ^^امروز مامانی و بابایی و دایی حبیب ( شوهر خالم ) رفتن اهواز و هنوز نرسیدن . خاله زهرا هم اومد پیش ما و ننه هم الان اینجاست . ابو و نیا هم رفتن زبانکده :) ناهار هم گوجه ی بی بادمجون درستیدیم XD همش که نباس گوجه بادمجون باشه :/ والاع D:خب فرزندانم در این پست آموزش گوجه بادمجون به سبک ستایش را داریم D: فردا پس فردا که رفتین قاطی مرغا شدین باید بلد باشین یه چیزی درست کنین یا نه ؟! :/خب مواد لازم :گوجه فرنگی 5 یا 6 عدد بادمجان هر چقدر که داشتین :/ پیاز 1 عدد بزرگ یا متوسطنمک ، فلفل ، زردچوبه و هرچی دم دستتون بود ، تا جایی که خوشمزه شه :/اول آب جوشی رو که توی کتری گذاشته بودیم میریزیم رو گوجه ها تا پوستشون نرم شه و زود کنده شه . حدودا نیم ساعت بزاریم گوجه ها تو آب جوش بمونن . در همین حین بادمجون ها رو پوست می گیریم و راه راه خرد میکنیم و نمک میزنیم  و میزاریم حدودا 1 ساعت تا آب بندازه یا عرق کنه :| بعد میریم سراغ گوجه ها و پوست میگیریم و خردشون می کنیم . توی یه قابلمه پیازمونو خرد میکنیم و میزاریم خوب سرخ شن وقتی خوب سرخ شد گوجه ها رو اضافه میکنیم به هم میزنیم . میریم سراغ بادمجون ها و میشوریمشون تا عرقشون پاک شه :/ و بعد که آبشون چکید توی ماهیتابه سرخشون میکینیم و میندازیم تو گوجه ی درحال پختمون . گوجه مون رو به هم میزنیم و میتونیم یکم هم رب گوجه اضافه کنیم بهش ( البته من هیچ وقت رب گوجه استفاد نمیکنم ) و بعد نمک و فلفل و زردچوبه و ... رو اضافه میکنیم . یکم دیگه میزاریم رو گاز باشه و بعد تامام D:نوش جونXDپ . ن : شما گوجه بادمجون رو چجوری درست می کنین ؟ پ . ن 2 : چه غذای دیگه ای بلدین ؟ بعدا نوشت : کیا این غذا رو درست کردن ؟+ فکر نکنین این تنها غذاییه که بلدم هااااااا D: نه . من واسه خودم یه پا کدبانو ام
Saba _žάħŕά_ _žάħŕά_ نیلوفر نیلوفر نیلوفر نیلوفر
Last Comments :
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍
𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۵ ب.ظ

#دندانپزشکی وحشتناک است !

( من ، امروز در دندانپزشکی )عااااااه خدایا این چه مصیبتی است بر سر من آمده ؟!عااااه ای آفریدگار آسمان ها !عاااااه ای رب !چرا من باید سه تااااا از دندان هایم خراب باشند ؟! چرا ؟؟؟عاااااااه ! امروز همراه با ددی جانم برای نشان دادن عکس دندان هایم که چند روز قبل در آزمایشگاه گرفته بودیم ، به دندانپزشکی رفتیم . من در ماشین هنگامی که هنوز به دندانپزشکی نرسیده بودیم ، درحال دعا برای خود و پیس پیس گفتن بودم . در مطب دکتر هم مدام ذکر می گفتم و از خدا می خواستم که دکتر نگوید : باید دندوناتو بکشی عامو جان " . و وقتی دکتر عکس دندان هایم را دید ، و خودش هم از نزدیک دیدشان گفت که من سه تاااا دندان خراب دارم که باید پر شوند . گفت که ترمیم سطحی میخواهند . و دعای من تقریبا مستجاب شد . خیالم از نکشیدن دندان هایم راحت شد . اما حال که به خانه آمده ام به پر کردن دندان هایم فکر میکنم و می ترسم . نمی دانم قرار است چه بشود ؟!عاااااه من در چند روز آینده اینگونه ام :عااااااه خدا حافظ ای آبنبات چوبی رنگارنگ و خوشمزه !خدا حافظ ای یخمک هایی که دلخوشی روزهای جمعه ام بودید !خدا حافظ تمرهای قرمز ترشی که حالم را خوب می کردید !و خدا حافظ تمام خوشمزگی های دنیآ !سلام میوه ! سلام سبزیجات ! سلام ! و من چقدر شرمگین و خجالت زده هستم که در گذشته به سلامت دندان هایم توجهی نداشتم ! چقدر پشیمانم از اینکه دندان هایم را مسواک نمی زدم ! عااااااه ! و حال من یک پشیمان شرمسارم ! درحالی که دگر پشیمانی سودی ندارد !اما فرزندانم ... شما همانند مادرتان نباشید . شما همواره مسواک بزنید و از خوردن خوشمزگی های دنیا که برایتان مضر است پرهیز کنید ! عااااه نمیدانم چرا هرچیزی که برای انسان مضر باشد خوشمزه و شیرین است !!! همانند یخمک و آبنبات *-*و هرچه به نفع انسان باشد ، تلخ و بدمزه است ! همانند شربت و قرص !عااااه نم دانم چه کنم ؟! منشی دکتر برای ترمیم دندان هایم نوبت زد برای ششم و هفتم مرداد ! تا آنموقع من همواره پیس پیس می کنم تا شاید مورد رحمت خدا قرار گیرم و از شدت دردی که قرار است بکشم کاسته شود .( و این هم من وقتی که دکتر گفت دهانت را باز کن :| )اما پس از ترمیم دندان هایم باید ارتودنسی کنم . برای ارتودنسی دندان هایم ذوق دارم و به نظرم جالب می آید . در عکس دندان هایم که چند روز بعد در وب قرار خواهم داد مشاهده می کنید که فک بالایی ام جلوتر از فک پایینم است ! و دندان هایم خوب روی هم قرار نمی گیرند . عااااه . وضعیت چند ماه مرا در گیف ذیل مشاهده می فرمایید :ارتودنسی که کردم دیگر دندان هایم کج و معوج نیستند . دیگر لب هایم خوب روی هم قرار می گیرند. ( وضعیت دندان های من ، هم اکنون )عاااااه . و من به دعاهای تک تک شما نیازمندم . می ترسم ... همانند گربه ای که غذایش را سگی بزرگ برمیدارد و درسته قورت می دهد !
Made By Farhan TempNO.7